در قلــــــبم زمين لــرزه اي به وســعت 8 ريشـــتر اتفاق افتاد آنقدر شـــدید که حتی انعکاس آن را در مغزم نیز احســاس کردم . تمام مویرگ ها - سرخرگ ها و سیاهرگ های من در هم تنید . درختـــــان و ســـاختمان های قلبم فرو ریخت . خون هم چو ســــــیلی در بدنم جاری گشت و هزاران بلا های دیگر اما تو چه ســـــاده از همه این حوادث گذشتی وفقط به خاطر فقط بــه خــــاطــر ... یک آبادی دیگر ...
نظرات شما عزیزان:
|
About![]()
سلام. به کلبه ی عاشقانه ی من خوش اومدید! امیدوارم لحظات خوبی رو اینجا سپری کنین! نظر یادتون نره!
Home
|